ملکوت مریم
هر وقت عاشق تو بودم بزرگ شدم.... تو که باشی همه چیز عاشقانه است "اگر میدانستیم چقدر مشتاق ماست بند بند وجودمان از هم میگسست" تمام روزهای من رنگ دوری تو را دارد..... افسانه است انتظار تو را کشیدن... " خاطره های گذشته وبلاگمو دوست ندارم هر وقت میام اینجا حالم خوب نیست دلم عجیب دلتنگه" مهربان مریم...وقتی دلتنگت میشم چند لحظه نیست که ازم دور شدی.... یاد سفر کربلامون که می افتم دلم پر میکشه سمتش خاطره های تکرار نشدنیش سرنوشت زندگیمونو تغییر داد... تو مال من شدی مال خود خودم....... سلام حال خوشی ندارم این روزها... الهی..،، دلتنگی هاش رو برای پدر مهربونش روی هر سنگ قبر که میرسید
بلند فریاد میزد
.
.
حالا دلش آروم بود....
هر جای ایران میرفت به هر شهری و هر دیاری
لازم نبود بگرده
روی سنگ مزار پدر مهربونش بزرگ نوشته بودند
شهید گمنام..
"دیروز دخیل بستم در خونشون تا برات کربلا رو بگیرم...."